طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

طاها خان

بدون عنوان

تو پست قبلی نتونستم عکسها و بذارم در واقع این پست ادامه پست قبلیه .... زمستان 92   قیافه گل پسر بعد از دو ساعت بازی     کیش.اسفند 92   سوم فروردین 93 تولد 3 سالگی.اهواز در حال باز کردن کادوی خاله هانیه بالاخره بابا رضا راضی شد موهاشو کوتاه کنیم اردیبهشت 93.آبادان طاها در جلد پدر آخرین تصویر از گوجه خوردن قند عسل خرداد 93   ...
4 تير 1394

بدون عنوان

سلاممممممم. اینقدر دیر ا.مدم که نمیدونم چه عکسهایی رو گذاشتم و چی نذاشتم. هیچ بهونه ای نمیارم و فقط میگم علتش تنبلی من بوده.ببخشید گل پسرم.نفسم. الان که داشتم عکسهاتو نگاه میکردم که برای وبلاگت انتخاب کنم .میبینم ه ماشاالله چقدر بزرگ شدی. زنده باشی عزیزکم.امید زندگیم. بیشتر از یک ساله که مطلب نذاشتم الان چند تا از عکسهای این مدت غیبت طولانیم رو میذارم ادامه مطلب .....             ...
24 ارديبهشت 1394

.......

عشقم.نفسم و جونم طاهای گلم اینقدر وقتی که خونه هستم میای و  دور و ور م میچرخی که هیچ اجازه میدی بیام و وبلاگت رو آپ کنم. فقط خدا میدونه چقدر عکس و مطلب جدید دارم ازت. فقط هر از گاهی که بتونم از دستت فرار کنم میرم توی دفترت شیرین کاریهاتو می نویسم. دوستت دارم همه کس من ...
4 مرداد 1393

طاهای من حسابی مرد شده

اینقدر به وبلاگ پسرم سر نزدم که حسابی گرد وخاک گرفته. پسرم روزبه روزبزرگتر میشه و رفتارهاش حسابی عوض شده.حتی قیافه اش هم معلومه که بزرگ شده. این روزها ولی دوباره درگیر سرماخوردگی و سرفه است. یه جمله معروف داره که میخوام اینجا بنویسم تا یادم نره.آخه خیلی با مزه است: از سرمن پشت برو !!!! منظورش اینه که ازپشت سرمن بیا. حالا ببینین من چقدر تلاش کردم تا ترجمه اش کنم. ...
4 بهمن 1392

سرگرمیهای خونه آقاجون

من نمیدونم این پشتیهای خونه آقاجون چه گناهی کردند که این سه تاوروجک (طاها و محمد ومحمد فرزام) تا میرسن بهش میندازنش و یا روش بپر بپر میکنن و یا اینکه ....         این هم یه مدل دیگه سرگرمی :       یعنی قراره این پشتی محافظ بچه ها باشه که اتفاقی براشون نیفته.گذاشتیم روی میز که یه وقت خدای نکرده شیشه میزنشکنه و خطرناک بشه!!!   کم کم که اینها بزرگتر میشن دورهم جمع شدن ما به مشکل بر میخوره . از بس که اذیت میکنن ماشااله و سر وصدا دارند. مثلا برای یک سفره انداختن باید نیم ساعت معطل بشیم. چون هر دفعه یکیشون میاد سفره رو به هم میریزه !...
17 مهر 1392

مسافرت تابستانی

تابستان ٩٢ دوتا مسافرت دریایی داشتیم. یکی سفر یک هفته ای به شمال (چالوس و توسکا تک) وبعدی که البته یک روز بیشتر نبود به سواحل خلیج فارس ( دیلم) هر دوش خیلی خوب و عالی بود وطاها حسابی اب بازی کرد . و ضمن اینکه من هم فرصتی بهم دست داده بود که زمان بیشتری رو با پسرم صرف کنم. بقیه عکسها در ادامه مطالب :                          اینجا هم که آقا طاها افتخار نمیدادند !!               اینها عکسهای شمال بودند.و حالا عکسه...
17 مهر 1392

عروسی عمه معصوم

٢٢شهریور عروسی عمه معصوم بود.                        ما تصمیم گرفتیم که لباسهای بچه ها مثل هم باشه.خلاصه با هزار مکافات لباس جور کردیم. (البته زحمتش رو دوش  دو تا جاریهام بود.واقعا دستشون درد نکنه. ممنون جاریها) فقط اول مراسم بود که تونستم عکس بگیرم. که اون موقع هم هنوز اقا محمد نیامده بود.     البته یه وقت خدای نکرده فکر نکنید تا آخر مراسم همینطوری آروم و دست به سینه بودن ها!!! هر دو تاییشون عزمشون رو جزم کرده بودن که به مامانشون خوش نگذره که جا داره از هر جفتشون تشکر کنم. ...
17 مهر 1392

عکسهای متفاوت از طاها خان

روز به روز که میگذره طاها جان بزرگتر وبزرگتر میشه .(البته این را بگم که هر چی اون بزرگتر میشه ما پیرتر میشیم).کارها و رفتار اون هم  نسبت به قبل خیلی متفاوت شده.دیگه کامل صحبت وتمام خواستهایش (بصورت دستوری)را میگه .الان که2سال 4ماه دارد تا بیست را بلد بشماره هم فارسی و هم انگلیسی و تمام کارتهای صد افرین را بلده . ...
1 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طاها خان می باشد