طاها خان

١١ مرداد تولد یک سالگی محمد فرزام بود و مامان باباش به همین مناسبت 13 مرداد رو براش جشن گرفتند.                               تولدت مبارک عزیز دلم    ا ین سه تا پسر عمو(محمد و طاها ومحمد فرزام) رو به زحمت پیش همدیگه نگه داشتیم و عکس انداختیم ازشون.     آقا محمد و طاها خان تو این عکس دارن تولد محمد فرزام جان رو تبریک میگن بهش!   ...

پسرم دیگه حسابی بزرگ شده اینقدر که تا میبینه یکی میخواد بره بیرون زود میره و کفشهاش رو میپوشه. اولین بار که این حرکتش رو دیدیم کلی ذوق کردیم.فقط نمیدونم چطوری و با چه زحمتی اینا رو پوشیده بود!     فدای تو بشم الهی. پسر قشنگم. ...

الان که این عکسها رو میذارم پسرم تقریبا یک سال ونیم داره وماشااله اینقدر شیطون وپر جنب وجوش شده که زیاد وقت آزاد برام نمیمونه.به همین دلیل هست که دیر به دیر آپ میکنم. ضمنا زمانیکه طاها 14 ماهه بود رفتیم عکس گرفتیم.چون سر یک سالگی که رفتیم آتلیه اینقدر بد قلقی کرد که از عکاسی دست خالی امدیم بیرون.     ...

اقا طاها که چند وقتی هست مامان و بابا رو میگه دیشب یه کاری کرد که حسابی خوردنی شد. ساعت 11 شب که باباش از سر کار برگشت خونه وقتی که زنگ زد،طاها همینطور که میدوید سمت در میگفت :بابایی،بابایی وحسابی خوشحال بود. من هم اینقدر از این حرکت ذوق زده شده بودم که گرفتمش تو بغلم و فشارش دادم و سیر دلم بوسیدمش.داشت یاوم میرفت که یه بنده خدایی پشت دره!!!     خرابکاریش هم این بود که گوشی تلفن رو برداشته واینقدر دکمه هاش روفشار داده که پسورد گذاشته روش.حالا ما موندیم با یک گوشی قفل شدها ...

چند روزی ملینا خانوم (دختردایی طاها) مهمان ما بود و ما هم ماجراها داشتیم با این دونفر.یه وقت با هم بازی میکردند و با هم خوب بودند و یه وقت هم سر هر چیزی با هم دعواشون میشد.البته این حالت دوم بیشتر اتفاق می افتاد و ما مجبور بودیم دنبال راهکار باشیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که از وسایل به طور مشترک استفاده کنند!     ...

فکر کنم عکسها واضح و گویا هستند     دیدید پسرم ماشاالله چقدر خوردنی وبامزه شده. ...

پسرم اینقدر پنیر دوست داره که اینطوری صبحانه میخوره!!!     حتی اجازه مهلت نمیده که براش بذارم روی نان. قربونت برم الهی ...