روزهای بعد از بیمارستان
تا چند روز بعد از مرخص شدن از بیمارستان طاهاجان هنوز بی حال بود.اینقدر که حتی نمیتونست بشینه.اصلا نمی خندید و دایم بهونه میگرفت.هیچ چیزی هم نمیخورد.
وقتی یه لبخند میزد یا کمی چهار دست وپا میرفت یا چیزی میخورد لبخند رولبهای ما می نشوند.
قربونت برم الهی
روزهای خیلی بدی بود.امیدوارم دیگه تکرار نشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی