طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

طاها خان

پشرفتهای پسرم

همیشه وقتی از مامانها میپرسیم بچه تون کی این کارو کرد مثلا کی تلفن رو شناخت یا چیزهای دیگه معمولا یادشون نیست.هر چی هم بیشتر بگذره این فراموشی بیشتر میشه.به همین دلیل من تصمیم گرفتم کارهایی که طاها خان تا الان که ١٤ ماهه است انجام میده توی این پست بنویسم. مخصوصا که از ١ سالگی به بعد شیرین کاریهاش خیلی زیادتر شده                                                    پسرم ...
11 خرداد 1391

صبحانه کامل

امروز برای اولین بار پسرم صبحانه کامل خورد.هم چند لقمه  نان پنیر خورد وهم در کمال تعجب کمی شیر وعسل!!! کلی ذوق کردم. کاشکی میتونستیم هر روز صبحانه با هم باشیم.ولی حیف.....
22 ارديبهشت 1391

متفرقه

چون که خیلی دیر به دیر اپ کردم حالا به دلایل مختلف از جمله قطع بودن نت. مشغله کاری. مسافرت. بیماری طاها(که این اواخر اوریون مهمترینشون بود!) و..... مطالبی جا مونده که توی این پست میذارم. اولین عید اولین لباس و کفشی که به مناسبت عید گرفتیم برای پسری: این هم سر سفره هفت سین اقاجون اینا.احیف ز سفره خودمون عکس نداریم!   عیدی چشمگیر عمو حسین        مرسی عمو جون             ...
22 ارديبهشت 1391

جشن تولد 1سالگی

سوم فروردین که شد از صبح خاطرات لحظه به لحظه پارسال یادم میامد.با اینکه خیلی کار داشتم ومشغول اماده کردن مقدمات جشن بودم ولی دقیقا ساعت ١٤:٢٠ که شد(لحظه تولد) پسرم رو گرفتم و بوسیدمش. عصر با اومدن مهمانها حسابی خونه شلوغ شد و طاها هم سرگرم. من وبابایی هم سعی کردیم خوب پذیرایی کنیم و همه تلاشمون این بود که به همگی خوش بگذره.امید وارم که موفق بوده باشیم. این هم چند تا عکس از لحظات شاد ما: کیک تولد رو خرگوش انتخاب کردیم چون خان طاها سال خرگوش به دنیا اومد.   چند تا عکس از میز پذیرایی این هم طاهای خوشحال و سر حال از شلوغی خونه کادو ها قبل از باز شدن بعد از باز شدن ...
22 ارديبهشت 1391

بالاخره خاله شدم

بالاخره خاله شدم اون هم یه خاله واقعی.بعد از ٨ سال انتظار صهبا خانوم گل در تاریخ ١٦/٠١/١٣٩١ به جمع ما اضافه شد ولی متاسفانه من هنوز نتونستم ببینمش.دلم برای دیدن وبوسیدنش پر میزنه. فقط  عکسش رو دیدم.اولین عکس مال چند لحظه بعداز تولدشه.   واین یکی رو زن داداش مهربونم روز بعد ازش گرفت وفرستاد چون میدونست که من خیلی بیقرارم وناراحت ازاینکه پیششون نیستم. ...
22 ارديبهشت 1391

توجه توجه.....تغییر نام

با توجه به اینکه من دیگه بزرگ شدم لازم دونستم که اسم طاها گلی رو به طاها خان تغییر بدم. از این به بعد من رو اینطوری سرچ کنید لطفا!!!! در ضمن عمو حسینم این اسم رو برام انتخاب کرده.مرسی عمو جان.
22 ارديبهشت 1391

مهمانهای کوچولو

توی این پست میخوام به طور اختصاصی عکس مهمانهای کوچولوی جشن تولد پسرم رو بذارم  چون خیلی خیلی عزیزند. شیخ محمد فرزام   محمدجان   ونگین خانوم ...
15 ارديبهشت 1391

شجاعت !!

مدتهای زیادی هست که اقا طاها دستش رو به دیوار یا مبل وخلاصه هر تکیه گاهی میگیره و تند تند راه میره ولی هنوز جرات نکرده بود که دستش رو ول کنه. یک هفته قبل از عید بود(23/12/90) که من واقای بابا مشغول صحبت بودیم.اقای بابا به فاصله چند قدمی مبل نشسته بود که یهو دیدیم طاها دستش رو از مبل رها کرد و دو قدم برداشت تا برسه به باباییش. اووه که فقط خدا میدونه ما چقدر ذوق کردیم.  
20 فروردين 1391

مرواریدها

دومین مروارید پسرگلم 28/11 بود که خودش رو نشون داد یعنی تقریبا 9 روز یک دندونی بود وتقریبا یک ماه بعد(17/12/90) سومین وچهارمی هم خودش رو نشون داد. مبارکت باشه گل پسرم ...
20 فروردين 1391

این چیه؟ غذا؟!!!

غذا؟!!!!   غذا دیگه چیه؟!!     بذار ببینم!! یه کم مزه کنم اهان این خوبه.سالاد.هوووووم ولی این از همه بهتره به به بله دیگه پسرم زیاد رابطه خوبی با غذا نداره. باید هزار جور فیلم براش بازی کنیم وسرو صدا کنیم تا یه قاشق غذا بخوره. فقط وقتی که کم غذا درست کردم براش اتفاقا همون روز خیلی گرسنه میشه!!!     ...
20 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طاها خان می باشد